دادویل، آلا – ریون تولبرت، بومی دادویل، پس از فارغ التحصیلی از کالج به زادگاه خود بازگشت تا رویای خود را برای راه اندازی یک استودیوی رقص، شاهکار ماهوگانی، که به کودکان و جوانان اختصاص داده شده بود، برآورده کند.
در 15 آوریل، ساختمان آجر قرمز در خیابان Broadnax روبروی دادگاه و ایستگاه پلیس، درست در وسط شهر، به صحنه قتل عام تبدیل شد. تابلوی وینیل آن اکنون از بین رفته است، ویترین فروشگاه با یادبودی موقت از گل ها مزین شده است. آن شنبه شب، در یک مهمانی Sweet 16 در آنجا، شش مرد مسلح در مجموع 89 گلوله شلیک کردند. آنها جامعه کوچک را در چند ثانیه متلاشی کردند.
تیراندازان جان دانش آموزان دبیرستان دادویل، شانکیویا اسمیت، 17 ساله، و فیلستاویوس “فیل” داودل، 18 ساله را گرفتند. مارسیا امانوئل کالینز، 19 ساله، از نزدیک اوپلیکا. و کوربین دامونتری هولستون، 23 ساله، که در سال 2018 از Dadeville High فارغ التحصیل شدند. ساکنان این شهر خواب آلود 3100 نفری، در 90 مایلی جنوب شرقی بیرمنگام، در سوگ عزیزانشان و دعا برای بهبودی در 90 مایلی جنوب شرقی بیرمنگام، از یکدیگر حمایت کرده اند. حداقل 32 نفر دیگر در این حادثه مجروح شدند.
تولبرت گفت: «این قلب من را می شکند.
شش هفته پس از تیراندازی، کاسه ای که بر فراز این شهر کوچک آویزان شده است به آرامی شروع به بلند شدن کرده است. کمانهای سیاه و طلایی که رنگهای دبیرستان را نشان میدهند، درهای کسبوکار و صندوقهای پست ساکنان را میپوشانند، نمادی که نشان میدهد شهر در غم و اندوه به هم متصل است. تابلویی نقاشی شده در ویترین فروشگاه روی آن نوشته شده است: «دادویل استرانگ».
تاشا وودوارد که دخترش پس از شلیک گلوله در حال بهبودی است، گفت: «با گذشت زمان برای فکر کردن، هنوز باور این موضوع سخت است که در مکانی کوچک مانند این ممکن است چنین اتفاقی بیفتد. وودوارد تمایلی به صحبت در مورد این حادثه نداشت و نام دخترش را به اشتراک نمی گذاشت. «حرف زدن در مورد آن دردناک است. برای همه بسیار سخت بوده است، زیرا همه تقریباً همه را می شناسند، بنابراین همه ما آسیب می بینیم.”
همچنین مارتین کالینز که پسرش، مارسیا، زنده از ساختمان خارج نشد، آسیب دیده است. کالینز، تفنگدار سابق آمریکایی، در سال سوم دانشکده حقوق در دانشگاه جنوبی در باتون روژ، لوئیزیانا می گذرد و پسرش را تشویق کرده بود در دانشگاه ایالتی لوئیزیانا در همان نزدیکی ثبت نام کند، جایی که قرار بود پاییز امسال شروع کند. مارسیا پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان در سال گذشته تمایلی به ترک دادویل نداشت. اما در ماه آوریل به پدرش پیام داد: «درست میگویی. من آماده ام که آنجا پایین بیایم.» کالینز خوشحال بود. او به پسرش گفت که به دادویل می آید تا او را با خود به لوئیزیانا در اواسط ماه مه بیاورد. چند روز بعد پسرش رفت. کالینز گفت: «نمیتوانم فکر نکنم که باید سال گذشته او را مجبور میکردم بیاید». “او هنوز زنده بود.”
وودوارد گفت که از زنده ماندن دخترش احساس “خوشبختی” می کند. او روزهای خوب و روزهای بدی دارد – از نظر جسمی و احساسی. اما عشقی که جامعه نشان داده است بیشتر از آن چیزی بوده است که من انتظار داشتم.» “اگر مردم در مورد آنچه اینجا اتفاق افتاده شنیدند و ما را فراموش کردند، خوب است. ما از طریق یکدیگر از این مسئله عبور خواهیم کرد.»
بر اساس آخرین داده های اداره سرشماری، ساکنان سیاه پوست 45 درصد از Dadeville را تشکیل می دهند. یک دبیرستان در این جامعه روستایی وجود دارد که اکثر مردم در آن در کارخانههای تولیدی کار میکنند و در Piggly Wiggly یا Dollar General خرید میکنند. درآمد متوسط در این شهر 24722 دلار است.
گروهی از مردم طرفداران فوتبال دانشگاه آلاباما هستند. جناح دیگری آبورن را دوست دارد. ریکی هریس، 42 ساله، که بیرون از آرایشگاه آقای کوتز، چند بلوک دورتر از دبیرستان و محل قتل، ایستاده بود، گفت: رقابت دوستانه است، “زیرا بسیاری از ما با هم فامیل هستیم یا در تمام زندگی خود همدیگر را می شناسیم.”
او گفت: «من تک تک آن بچههایی را میشناختم که تیر خوردهاند. «شما می بینید که همه جا اتفاق می افتد، اما اینجا نه. اما اکنون دارد. و این به ما آسیب رسانده است، اما ما را به هم نزدیکتر می کند.»
در جشن فارغ التحصیلی پنجشنبه شب گذشته، احساسات منفجر شد. کل کلاس فارغ التحصیلان شال و دکمه های سفارشی به یاد دو سالمندی که قرار بود آن شب از صحنه عبور کنند، پوشیده بودند. والدین اسمیت و داودل در حالی که در مسیری که برای فرزندان کشته شده خود در نظر گرفته شده بود، با کلاه و لباس مجلسی به مراسم فارغ التحصیلی پیوستند. هدشات های ارشد آنها در صندلی هایی که می توانستند اشغال کنند قرار داده شد. اشک سرازیر شد.
میسون جیمیسون که سه سال پیش از مونتگومری به دادویل نقل مکان کرد، گفت: “من یک مرد بزرگ هستم و مثل یک بچه گریه می کردم، زیرا کوچکتر است و همیشه از احساس اینجا لذت می بردم. من افرادی را که مورد اصابت گلوله قرار گرفتند نمی شناختم، اما درد شهر را به نوعی احساس می کردم. احساس میکردم باید بروم به قربانیان ادای احترام کنم و در کنار مردم باشم و کسی را در آغوش بگیرم، زیرا همه ما آسیب میبینیم.»
او گفت، دردی که کالینز احساس میکند گاهی ملموس است. او به تازگی به توانایی خوردن بیش از یک بار در روز بازگشته است. لحظات گذرا وجود دارد که او احساس می کند خوب است. او گفت: “اما بعد به من ضربه می زند.” او به یاد می آورد که از یکی از بستگانش در مورد تیراندازی تماس گرفت. او بلافاصله تلفن همراه مرسیاه را ردیابی کرد. نشان می داد که در ساختمان تیراندازی بوده است. هنگامی که شخصی در توییتر تصویری از صحنه وحشتناک داخل اجساد پراکنده روی زمین را منتشر کرد، او پسرش را شناخت، اگر هیچ کس دیگری نمی توانست.
«از زبان بدن میتوانستم بفهمم. من فقط می دانستم.» کالینز، 40 ساله، گفت. «هیچ یک از آن بچهها لیاقت اینطور مردن را نداشتند. من تمام تلاشم را کردم که از مرسیا در برابر خیابان ها محافظت کنم. و سپس در یک مهمانی مورد اصابت گلوله قرار می گیرد؟ این یک وضعیت ویرانگر است.»
کالینز گفت که از خشونت اسلحه ای که کشور را گرفتار کرده است خشمگین است. او گفت که او در عراق و افغانستان جنگید و دیده است که “سلاح با بدن چه می کند.” این بچهها تیراندازی میکنند و میدوند و آسیبی که گلوله ایجاد میکند را نمیبینند.»
وقتی کالینز از سردخانه بازدید کرد، از مارسیا خواست. به او توصیه شد که این کار را نکند، اما او اصرار کرد. میخواستم ببینم با پسرم چه کردند.» او پنج گلوله از جمله صورتش مورد اصابت گلوله قرار گرفت. «در سورئال بودن لحظه، به این فکر کردم که وقتی او جوان بود، من و مادرش چقدر برای بریسهای دندانهایش سرمایهگذاری کردیم. او چنین لبخند زیبایی داشت. و آن لحظه آنقدر دیوانه کننده بود که فکر کردم، “آنها لبخند پسرم را به هم ریختند.”
این چقدر ویرانگر است. من آنجا بودم و با پسرم صحبت میکردم، مثل اینکه او اینجاست، چون میدانستم نمیتواند جواب من را بدهد.» صدای کالینز خاموش شد.
با متهم کردن مظنونان به چهار فقره قتل، هیئت منصفه بزرگ در یک کیفرخواست 145 موردی علیه پنج نفر از شش مظنون که سن داشتند، اتهامات دیگری صادر کرد. این اتهامات شامل حمله به قربانیانی است که جان سالم به در برده اند.
کالینز درباره مهاجمان گفت: «عدالت از آنها مراقبت خواهد کرد. در دادویل، آنها از یکدیگر مراقبت خواهند کرد. درد می کشند. میدانم. به مردم می گویم همه چیز می تواند در یک ثانیه تغییر کند. می توانم هرازگاهی خوب باشم، بم، ثانیه بعد اضطراب دارم یا اشک می ریزم.»
وودوارد مربوط می شود.
او گفت: «سخت است، دادویل یک شهر کوچک است و جامعه در حال آسیب است. اما ما نزدیکیم. نزدیکتر از چیزی که فهمیدم همیشه درد خواهد داشت. اما می توانیم همدیگر را در آغوش بگیریم و به هم بچسبیم و از این کابوس عبور کنیم. با یکدیگر.”